Friday, December 10, 2010

سقوط

یاداشت امروز یک بحث نظریست... کمی متفاوت تر از یاداشتهایی که قبلا اینجا ملاحظه کردید! بحث، بحث سقوط است، این کلمه را زیاد این طرف و آن طرف می شنویم. مثلا فلان هواپیما سقوط کرد، صدام سقوط کرد، میر چیز! سقوط کرد، حالا یکی ندونه می گه: همه سقوط کردن الا اینا! بگذریم...در کل این واژه یک بار منفی دارد ولی  در اینجا می خواهم در مورد یک نوع سقوط مثبت صحبت کنم، به طور مثال عرض می کنم خود بنده چند وقت پیش یکی داشتم...! این سقوط برای من از یک سال پیش شروع شد! کلیدش هم از وقتی زده شد که من مجموعه کتابهای خانم کارن هورنای روانشناس آلمانی  را شروع به خواندن کردم و به نظر من مطالعه این دست آثار هم به درد دنیا می خورد هم آخرت! (1. تضاد های درونی ما 2. عصبیت و رشد شخصیت 3. خودکاوی 4 شخصیت عصبانی زمانه ی ما) ایشان درکل به ریشه و علت رفتارهای ناسالم در شخصیت انسان می پردازند، خوش بختانه همه این موضوعات را به زبان تا حد امکان ساده بیان کرده اند.
کلا رفتار غلط ریشه درباورها واعتقادات غلط دارد! جامعه ماهم از این حیث بسیار آسیب دیده و مستعد آسیب های ناشی از این اختلال می باشد. چیزی که این مشکل را تقویت می کند زمینه ها و بستر های تقویت این نوع افکار وپندار وکردار می باشد. به عنوان مثال سیستم آموزش و پروش کشور ما که به حق و به جرات می توان یک سیستم مخرب به شمار آوردش ...!در اینجا هم قصد باز کردن این موضوع را ندارم زیرا در این مغال نمی گنجد.
این اشتباه هم پیش نیاید که منظور از باورهای غلط  یک سری افکار به فرض مذهبی یا مربوط به فلان دسته سیاسی یا فلان کسک می باشد . نه منظور یک کلیت است این باورها میتوانند خیلی پیش پا افتاده و دم دستی باشند، ولی در کل ساختمانی را می سازند به نام شخصیت، وقتی شخصیتی بنایش یک نظام باورهای غلط باشد در انتها هم چیز جالبی از آب درنمیاید و در مواقعی خطر این پدیده زیاد می شود که اصرار بر این نوع شخصیت و رفتار بشود. جایی که تعصب وغرور باهم دست به یکی کنند!
در کل یک سال اخیر برای من پر بود از اتفاقات ومفاهیمی که مرا به این نتیجه می رساند که درمورد خیلی چیزها اشتباه  فکر میکردم... درکل مجبور شدم یک تجدید نظری در نظام  باورهایم بکنم که تاالان هم ادامه دارد ،چون بعضی وقتها به یک مورد غلط برمی خورم ولی جایگزین درستش را پیدا نمی کردم! وهمین موضوع باعث طولانی شدن این امر می شد.
اینجا شاید این پرسش به ذهن تبادر کند که خوب! اینها مشکلاتی است که طرف برای خودش داشته به بقیه چه دخلی دارد؟!
اتفاقا بحث همین جاست، به علت حجم عظیم باورهای نادرست در جامعه ما و بستر صرایت آن در ابعاد وسیع این مشکل عمومیت پیدا کرده و برای هر کس در هر قشر وطبقه ای بلقوه جود دارد، روشنفکر، دکتر، کارگر، کارمند، دانشجو، مذهبی، لایئک  هم نمی شناسد یک جور مرض است!
حال من می گویم اگر فرایندی به هرشکل ایجاد شود که فرد متوجه مجموعه باورهای غلطی که تشکیل دهنده بخش بزرگی از شخصیت وی شده بشود ودر صدد تغییر آن براید
خواه ناخواه آن شخصیت زمین می خورد! ولی این را هم بدانیم بچه تا زمین نخورد بزرگ نمیشود. این موضوع خودش یک جور سقوط است اما نه یک سقوط منفی بلکه سقوطی برای پرنده ای با بالهایی از جنس جهل و پر گرفتن سیمرغی از جنس زندگی ونشاط!
پس به امید سقوط هرچه زود تر شما عزیزان در آینده ای نزدیک...

2 comments:

  1. استاد هنوزم نمی خواهید بذارید دست ، پنجه ی ماهتون رو ببوسم ؟
    بله ؟
    هنوزم خودتون می خواهید ببوسید ؟
    باشه مزاحمتون نمی شم .



    شاگرد ارادتمندتون : ناجور

    ReplyDelete
  2. این حرف... حرف درستی نیست!من از همه مخواهم به این روش خاتمه بدهند(دست بوسیدن)

    ReplyDelete